تصرف عداونی ( داستانی درباره عشق )

نویسنده: لنا آندرشون ترجمه: سعید مقدم


داستان درباره زنی نویسنده و  شاعر به نام استر نیلسون است که یکباره با یک تلفن 


زندگی وی دگرگون می شود. در این تماس تلفنی از وی خواسته می شود که در مورد زندگی و آثار هنرمند معروف پل رسک سخنرانی کند و همین مسئله زمنیه تغییر را در زندگی وی فراهم می کند به طوری که از زندگی قبلی خود بریده می شود و آینده خود را در ارتباط با پل رسک می بیند. در مدت یک سال آشنایی با هوگو رسک، استر درگیر یک رابطه عاشقانه نابرابر و مخرب می شود و هر دفعه با اشاره ای از جانب معشوق به سوی به وی می رود، گرچه دوستان و آشنایانش معتقدند که وی نباید این کار را  انجام دهد . این اشارات که گاهی حرف هایی هستند که پل رسک در هنگام دیدار زده می شود از جانب استر بد تعبیر می شوند نویسنده در صفحه 148 اشاره می کند: کلمات نمایشی اند. خودشان همان عمل اند، حرفی که برای سبک کردن احساس گناه زده می شده، همان که گفته می شود گناه را سبک می کند. آن ها را برای این نمی گویند که واقعیتی بیرون از زبان را نشان دهند قصد و نیت آن ها هم این نیست.

در قسمتی از کتاب نویسنده می گوید کسی که عاشق است، نیازی به پرستش ندارد. معبود برای پرستشگران باید دست نخورده باقی بماند تا بر اثر کشف نقض، ترک برندارد. اما عاشق کسی است در سنجش و داوری خود آزاد است. این جمله مرا به یاد جستارهایی در باب عشق دوباتن می اندازد.

جملات زیبای کتاب:

عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه می توان به حس بی کلام اعتماد کرد. اما در دراز مدت، عشق بی کلام و کلام بی عشق دوام نخواهد آورد. عشق جانوری است گرسنه، خوارکش ارتباط، اطمینان دادن های پی در پی و چشم به چشم هم دوختن است.

برگه یادداشت همیشه معنی دار است. در وهله نخست، متن نیست، بلکه خود عمل نوشتن یادداشت است که نشان توجه داشتن است.

کسانی که پیامک و ایمیل را ساختند نمی توانند اضطراب و پشیمانی ناشی از پیامک های بی پاسخ را در ذهنشان تصور کنند. 

هیچ دردی سخت تر از نفهمیدن نیست.

نیرو و شایستگی تحسین برمی انگیزد، نه عشق. شکنندگی انسان است که عشق را پدید می آورد. اما شکنندگی کافی نیست اتکا به خود و با فاصله به خود نگریستن باید آن را تکمیل کند. شکستگی ها موجب نرمی و ملایمت می شوند، اما دیر یا زود آن چه نرمی را برمی انگیزد باعث پرخاشگری نیز می شود. ضعف مطلق به سبب ناتوانی خود، به اندازه نیروی فولادین، عشق را غیرممکن می سازد.

کلمات می توانند مثل خاکستر، سبک و سوخته باشند، مثل خاکستر راحتی و سبکی بپراکنند، بی هدف بچرخند و سقوط کنند. کلمات سنگ بنای ماندگار و وزین حقایق و نیات نیستند. می توانند صداهایی باشند که با آن ها سکوت را پر می کنند.

خوشبختی فقط در انتظار خوشبختی است که وجود دارد.