لینچ در مقدمه کتاب سیمای شهر می گوید از جمله نکات مهم درباره سیمای شهر این است که به دیده آید، به ذهن سپرده شود و سبب شادی خاطر گردد. وی در بخش نخست کتاب خود به بررسی سیمای محیط می پردازد به نظر وی شهر مانند یک بنای نفیس معماری، ساختمانی است که در فضا قد برمی افرازد با این تفاوت که مقیاسی بزرگتر دارد و با گذشت زمان شکل و سیمای نهایی خود را می یابد پس از نظر لینچ هنر طرح شهر به زمان بستگی دارد ولی در طرح شهر نمی توان زمان را تنظیم کرد تسلسل زمانی که طی آن شهر رشد می یابد تحت شرایط گوناگون و برای مردم مختلف ممکن است دگرگون شود.

به نظر لینچ عوامل متحرک هر شهر مثل مردم و فعالیت های آن ها به همان اندازه عوامل تابت جسم شهر در ایجاد هر شهر در ذهن موثر هستند، آدمیانی که ناظر شهر هستند خود جزیی از آن هستند در نتیجه تصور آدمیان از شهر بریده و آمیخته به علایق و سوابق ذهنی دیگر است. وی بعد از این مقدمه و در فصل نخست کتاب خود به تعریف مفهوم خوانایی می پردازد منظور از خوانایی آن است که بتوان به آسانی اجزای شهر را شناخت و آن ها را در قالبی بهم پیوسته به یکدیگر ارتباط داد در شهر خوانا می توان تمام اجزاء آن از جمله محله ها، بناهای جالب خیابان ها، کوچه ها را از هم بازشناخت. انسان ها به کمک اشاراتی که از جهان خارج به دست می آورند و در ذهن خود نظام می دهند  به آن ها کمک می کند تا راه و جهت خود را بیابند. داشتن تصویر دقیق از محیط می تواند منبعی برای خاطرات مشترک باشد هم چنین برای فرد احساس امنیت را فراهم می آورد. با وجود تاکید لینچ بر خوانایی شهر این مسئله هم ذکر می کند محیط شهری اسرارآمیز لطف خاص خود را دارد البته لطف این نوع از شهرها به دو شرط بستگی دارد، یکی این که شخص نباید احساس کند تصور کلی خود از شکل محیط را از دست داده است. دوم این که اسرار آمیز بودن محیط باید واجد فرمی باشد که بتوان آن را شناخت. لینچ ذکر می کند که تصاویر افراد از شهر با توجه به طبقات متفاوت سن، جنس، زمینه فرهنگی، شغل، خلق و خو متفاوت است ولی افرادبا خصوصیات مشابه تصاویر ذهنی مشابه از محیط دارند.

لینچ در این کتاب می گوید تصور هر محیط شهری را می توان به سه جزء علائم، بافت و معنی تجزیه کرد. این سه جزء با هم در سیمای شهر جلوه گر هستند. علائم صفاتی است که خاص خود شئ است و به آن فردیت و وحدانیت می دهد. تصویر هر شئ در ذهن باید رابطه فضایی و شکلی آن را با ناظر و اشیاء دیگر معلوم دارد. هم چنین شی باید برای ناظر معنی داشته باشد که این معنا برحسب رابطه ناظر با اشیاء دیگر حاصل می آید. از نظر لینچ برای این که شهرها برای تعداد بسیاری با زمینه های فکری متفاوت دلپذیر باشد باید بگذاریم معنی ان مستقیم در ما به وجود آید.

لینچ در این بخش بر نمایانی تاکید کرد که منظور کیفیتی از شئ (شکل، رنگ، نظم) است که تصویر روشن در ذهن ناظر به وجود آورد در نهایت چنین شهری چشم و گوش را به توجه بیشتر جلب می کند و افراد را به خود می خواند در عین حال باید تاکید کرد که تصور نمایانی شهر الزاما محدود، دقیق، یکنواخت، و نظام یافته نیست. لینچ بحث می کند که می توان با تغییر عوامل جسمی شهر و آموختن مشاهده صحیح آن تصور تازه ای از سیمای شهر به دست آورد.

در بخش دوم کتاب به مطالعه سیمای سه شهر بستن در ایالت ماساچوست، جرزی سیتی در ایالت نیوجرزی، لوس آنجلس در ایالت کالیفرنیا می پردازد تا بتواند ایده نمایانی شهر را به محک آزمایش بگذارد و بتواند با مقایسه سیما و تصویر این سه شهر، اصولی برای طراحی شهر به دست آورد. روش مطالعه وی شامل دو مرحله بود: مرحله اول که ملاحظه منظم و دقیق سیمای قسمتی از شهر بود تا درجه مرئی بودن و شدت وضعف آن پیوستگی و عدم پیوستگی مشخص گردد. مرحله دوم مصاحبه طولانی با گروهی کوچک از ساکنین شهر بود. وی در پایان این بخش به مقایسه سه شهر می پردازد و این نکته را روشن می سازد که مردم در هر محیطی که زندگی کنند خود را با آن تطبیق می دهند. اهمیت و معنای فضا و سعت مناظر ، دورنمای وسیع و خوش سیما، سیستم راه ها در هر کدام از این سه شهر به تثبیت رسید.

لینچ در فصل سوم کتاب به بررسی سیمای شهر و عوامل سازنده آن می پردازد. وی بحث این بخش را با این عنوان شروع می کند که هر شهری تصویر و سیمای کلی دارد که با تصویر اشخاص مختلف مطابقت ندارد ولی به نظر وی اگر شخص بخواهد در محیط خود با موفقیت زندگی کند وجود تصاویر کلی لازم است بنابراین وی به معرفی مظاهر جسمی شهر از جمله راه، لبه، محله، گره و نشانه می پردازد که این عوامل نقشی در ایجاد تصویر از شهر دارند. راه شامل خیابان، پیاده رو، جاده، خطوط زیرزمینی، . راه اهن است. لبه مرز بین دو قسمت، شکافی در امتداد طول و بین دو قسمت پیوسته شهر، بریدگی خطوط راه آهن است. محله قسمت هایی از شهر است که اجزاء آن به سبب خصوصیات مشترکی که دارند کاملا شناختی هستند. از نظر لینچ بسیاری از مردم شهر را با توجه به راه ها و محله ها در ذهن مجسم می کنند. راه ها از مظاهر مهم سیمای شهر هستند چرا که در رفت و آمد روزانه به محل کار استفاده می شوند در شناخت راه ها، خیابان های پهن یا تنگ، نمای ساختمان ها، نزدیکی به مکان های پراهمیت شهر، استمرار راه ها، ابتدا و انتهای مشخص راه ها اهمیت دارد. عواملی چون بافت محله، فضای آن، فرم آن، اجزاء آن، نوع ساختمان ها و استفاده از آن ها، فعالیت ساکنین محله، وضعیت اجتماعی ساکنین، درجه نو یا کهنگی محله، پستی و بلندی زمین در شکل گیری سیمای محله تاثیر دارند.گره ها محل تقاطع دو خیابان یا دو جاده هستند جایی که خطوط حمل و نقل تغییر مسیر می دهند، نقطه ای که چند راه به یکدیگر می رسد، نقطه ای که در آن تغییر از یک ساختمان به ساختمان دیگر صورت می گیرد یا مکانی که پاره ای امور در آن متمرکز است. نشانه ها شامل ساختمان، فروشگاه ها، و حتی عوامل طبیعی مثل کوه ها می توانند باشند. از نظر لینچ از نظر لینچ ترکیب این عوامل در شکل گیری سیمای شهر اهمیت دارد چرا که تاثیر هر کدام از عوامل بر دیگری می تواند بر قدرت آن ها بیافزاید یا اثر یکدیگر را خنثی سازند.

لینچ در بخش چهارم کتاب خود به بررسی فرم شهر می پردازد. به نظر وی باید شهرهای تازه خود را به قسمی بسازیم که سیما و منظره ای نمایان داشته باشند به نحوی که مظاهر آن ها روشنی و پیوستگی داشته باشند و به آسانی به دیده آید. در عین حال تعیین شکل کامل و بافت نهایی برای شهر هم غیرمحتمل و هم نامطلوب است و شهر باید بتواند با تغییر مقاصد و تصویر ساکنین شهر تغییر یابد. به نظر وی راه ها، لبه ها، نشانه ها، گره ها، محله ها از عواملی است که بافتی متنوع و استوار برای شهرها به وجود می آورد.

در بخش پنجم کتاب لینچ صحبت از مقیاسی تازه در ساخت شهر است. شهر ها در عین این که باید از تشخص و پیوستگی برخوردار باشد باید فرمی احساسی داشته باشند یعنی باید شاعرانه باشند و نمودار افراد و جوامع پیچیده معاصر باشد. از ارزش ها، امیدها و سنت های تاریخی جوامع نشانی داشته باشد و مظاهر طبیعی زمین، روابط و جنبش و تحرک جهانی را منعکس سازد. در اینجا لینچ می گوید در جریان ایجاد تصویری از شهر، تربیت چشم ناظر برای مشاهده به همان اندازه مهم است.

 درباره نویسنده

کوین لینچ (1984-1918) استاد برنامه ریزی شهری در دانشگاه ام.آی.تی بوده است که در زمینه های متفاوت آموزش دیده است.وی به واسطه خواندن کتاب فرهنگ شهرها اثر لویس مامفورد به رشته شهرسازی علاقمند شد معماری را از فرانک لویدرایت آموخت و سپس آموختن را در پژوهش های روان شناسی و مردم شناسی ادامه داد. لینچ همواره مردم را عامل موفقیت یک طرح می دانست و موفق ترین مکان ها را مکان هایی می دانست که متعلق به مردم هستند.